داريوش مهرجويي؛ غول زيباي هفتاد و چند ساله
تاریخ انتشار: ۶ شهریور ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۴۵۴۱۱۱۴
خبرگزاري آريا - روزنامه شهروند - امين فرجپور: در تمام اين سالها، از زماني که سينماي جدي در اين آب و خاک پا گرفته، منتقدان و صاحبنظران سينماي ايران همواره از ضعف فيلمنامه ناليدهاند؛ و اين چيزي نيست که بتوان انکار يا کتمانش کرد. اين سينما هميشه و در هر وضع و حال، حتي در بهترين آثارش نيز اين آسيب بزرگ را در خود و با خود دارد؛ و بيراه نيست گفته منتقداني که ادعا ميکنند، با بضاعت سينماي ايران در جنبههاي کارگرداني، بازي و حتي فيلمبرداري، اگر اين سينما و فيلمهايش از سناريوهايي قدرتمند سود ميجستند، قطعا ميشد انتظار داشت توليدات سينماي ايران چيزي باشند در حد و اندازه بهترينهاي اين دنيا.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
درباره دلايل ضعفها و کمبودهاي فيلمنامهاي سينماي ايران حرفها و بحثهاي زيادي شده؛ که بيشترشان در اين نکته با هم مشترکند که سينماي ايران و نويسندگانش با ادبيات بيگانهاند. درواقع درحاليکه در سينماي غرب و بهخصوص درهاليوود شايد بيش از نيمي از فيلمهاي توليدي فيلمهاي اقتباسي هستند؛ اما سينماي ايران با اين قضيه کاملا بيگانه است و در تورقي در تاريخ سينماي ايران شايد نتوان بيش از انگشتان دو دست فيلم شاخص ريشهدار در ادبيات اين مرزوبوم جست. اين نکته اصلي شايد باشد که منتقدين بيرحمتر يا بيتعارفتر از آن به بيسوادي عمومي سينماي ايران و بهطور اخص بيسوادي و بيمطالعگي کارگردانان و نويسندگان سينماي ايران تعبير ميکنند؛ و ميدانيم و ميدانيد که در اين روزگار، بيسوادي به چه معنايي ميتواند باشد...
در ميان اين همه سينماگر بي مطالعه و به تعبير صادقانه ترش فيلمساز بيسواد؛ اما، سينماگراني نيز ميتوان مثال آورد که چنان پيوندي با کتاب دارند، که نفسکشيدنشان نيز در هوايي دور از ادبيات قابلتصور نيست. سينماگراني که بهعنوان نويسنده- نيز- توانستهاند نامي در حدواندازه اعتبار و احترامشان در سينما به دست آورند. نکته شگفتانگيز در اين ميان اينکه اکثريت اين جمع با کساني است که موقعيتشان در سينما نيز غبطهبرانگيز است. يعني هنرمنداني که در هر دوحيطه بهترينند. شماري از سينماگران نسل جادويي متولد حوالي دهه بيست؛ که در اوان جوانيشان در دهه چهل سينما را از فلاکت مطلق و بيآبرويي محض نجات دادند و اينروزها نيز با رمانهاي پرخواننده و موفقشان انگار وظيفه دارند انگ سزاوارانه بيسوادي را از سينما و سينماگران اين ديار دور کنند...
يکي از اين جماعت هنرمند اندک شمار داريوش مهرجويي است. غولي زيبا در دنياي سينما در کنار غولهايي چون مسعود کيميايي، بهرام بيضايي و ناصر تقوايي- که در دنياي ادبيات نيز نام و نشاني نيک داشتند و دارند...
اينروزها که انتشارات به نگار مجموعهاي شکيل از آثار داستاني و خاطرات نوشتاري اين سينماگر نويسنده عرضه کرده، شايد بد نباشد نگاهي داشته باشيم به کارنامه ادبي مهرجويي. نويسندهاي که البته با انگاره بيسوادي مطلق سينماي ايران مخالف است و در معضل دوري سينما و ادبيات ايران از هم انگشت اتهام را بيشتر متوجه نويسندگان ميداند تا سينماگران؛ جايي که ميگويد:
پيوند ادبيات و سينما در کشور ما متناقض است. به اين صورت که کارگردانها اغلب رابطه خوبي با آثار ادبي ايران و جهان دارند، اما نويسندگان و داستاننويسان چندان دانشي از تاريخ سينما و فيلمهاي ارزنده ندارند. دليلش هم اين است که چون فيلمسازان بيشترشان مجبورند فيلمنامه فيلم خود را خودشان بنويسند، مطالعه ادبي را ناچارند که داشته باشند. اما بيشتر نويسندگان سينما را فقط از طريق سينماي تجارتي و هاليوودي ميشناسند. بهعنوان کساني که دغدغه اصلي شان سينما نيست، البته، تقصيري هم متوجه شان نيست، چون به هرحال فيلمهاي ارزشمند، متفاوت و به اصطلاح هنري در ايران نشان داده نميشد و هنوز هم نميشود. البته منظورم بهصورت پخش همگاني است نه نمايش فستيوالي يا کلوب نمايش فيلم مثلا سينماتک.
بهرغم دوري سينما و ادبيات ايران از هم، داريوش مهرجويي البته خودش در زمينه اقتباس ادبي کارنامه پروپيماني دارد. درواقع درباره داريوش مهرجويي به صراحت ميتوان گفت که او در کنار مسعود کيميايي، بهرام بيضايي و ناصر تقوايي کهنهسوار ديگري است از سينماگران که سودا و اشتياق زندگي در دنياي زيباي ادبيات آشکارا امانش را بريده؛ و اين بياماني در تمام روزهاي بودن اين بزرگ در ميدان فرهنگ و هنر آشکارا به نمايش درآمده است. او با فيلمهايي چون گاو، پستچي، دايره مينا، سارا، پري، درخت گلابي، ميهمان مامان، چه خوبه که برگشتي، اشباح و حتي بانو که از داستانها و رمانهايي از دکتر ساعدي، ايبسن، سلينجر، مهناز انصاريان، گلي ترقي، هوشنگ مرادي کرماني و... اقتباس شدهاند، اين سوداي مدام را به نمايش گذاشته است. کارنامهاي پربار و پربرگ که البته برگهاي زيادي از آن، قلل غيرقابل دسترسي از آن مرهون همکاري شگفتانگيز مهرجويي با غلامحسين ساعدي است. همکاري پرثمري که مهرجويي دلايل موفقيتش را چنين توضيح ميدهد:
خوشبختانه از آنجا که ساعدي نمايشنامهنويس هم بود و به ساختار دراماتيک آشنايي داشت همکاري ما شکل بهتري ميگرفت... ولي هنوز سينما در پيش بود و ابعاد مختلف آن. و ساعدي با تيزهوشي که داشت همه اين ابعاد سينمايي را ميگرفت و همگام و هماهنگ پيش ميآمد. بنابراين هيچگاه ما به هنگام کارکردن روي فيلمنامهاي، تضاد و بحث و جدلي درباره يک صحنه، يا بازيگر، يا روند قصه نداشتيم...
انتشار مجموعه شکيل اخير انتشارات به نگار متشکل از کتابهاي آن رسيد لعنتي، سفر به سرزمين فرشتگان و سفرنامه پاريس، عوج کلاب يک بار ديگر نشان ميدهد ادبيات براي داريوش مهرجويي امري جدي است. پرکاري او در اين عرصه خود مبين اين جديت است. درباره کارنامه ادبي داريوش مهرجويي بهعنوان سينماگري که بيشترين تعداد فيلم اقتباسي را در سينماي ايران در کارنامه دارد، بايد اين نکته را ذکر کرد که ورود اين سينماگر بزرگ به عالم ادبيات با ترجمه بوده. درواقع ترجمههاي مهرجويي که البته بيشتر متون فلسفي را شامل است، کليد اصلي و اول ورود اين سينماگر برجسته به دنياي ادبيات هستند؛ با اينکه سابقه سردبيري مجله پاريسريويو در آمريکاي دهه شصت نشان ميدهد رويا و سوداي زيست داريوش مهرجويي در هواي ادبيات ديرپاتر از آن است که بشود نويسندگي را تفنن و يا حتي طبع آزمايي پيرانه سر اين فيلمساز فرهيخته ناميد...
مهرجويي که با ترجمه کتابهاي يونگ خدايان و انسان مدرن نوشته آنتونيو مورنو، بعد زيباشناسي هربرت مارکوزه، جهان هولوگرافيک مايکل تالبوت و نمايشنامههاي درس و آوازخوان تاس نوشته اوژن يونسکو و کودک مدفون و غرب واقعي سام شپرد خود را بهعنوان مترجمي خوشذوق شناسانده بود، از سال ١٣٨٨ به اينسو با انتشار رمانهايي چند کوشيده بعد ديگري از خلاقيت هنرمندانه خود را نيز با مخاطبانش در ميان گذارد. او در سال ١٣٨٨ رمان به خاطر يک فيلم بلند لعنتي را عرضه کرد. انتشار اين رمان سوداي نويسندگي حرفهاي را که مهرجويي سالها در دل و ذهن داشت، جامه عمل پوشاند. بهخاطر يک فيلم بلند لعنتي آشکارا لحن، زبان و دنياي نويسندهاش را انتقال ميداد.
رماني درباره سينما؛ درباره تلاشهاي کارگرداني جوان که ميخواهد فيلمش را بسازد. رماني خوشخوان و جذاب با تهمايهاي از طنز ملايم هميشگي داريوش مهرجويي، هم در زمينه کلامي و هم از طريق تصاوير شگفتانگيزي که نمونههايش را در فيلمي چون ميکس در زيباترين شکل ديده بوديم. در حقيقت بسان هر نويسنده صاحب انديشه ديگري، مهرجويي نيز در رمانش بيش و پيش از هر چيز يا کس ديگري، خود، افکار و انديشهها و نيز علايق و سلايق فرهنگي خويش را پيش چشم خوانندهاش عيان و عريان کرده است؛ با اين دريغ و حسرت غيرقابل کتمان که اين حضور و ظهور بيواسطه و عريان در منظر نظر خوانندگان، بيشتر در لايه محتوايي بهخاطر يک فيلم بلند لعنتي رخ داده؛ نه در موجوديت شکلي و فرمي اين رمان پرخواننده.
به عبارت ديگر و بهتر داريوش مهرجويي که در به خاطر يک فيلم بلند لعنتي کوشيده بسان فيلمهايش خود عريان و بيواسطهاش را به خوانندهاش عرضه کند، به دليل کمبودها و آسيبهاي شکلي و فرمي کار نميتواند موفقيتي هم اندازه با تلاش صادقانهاش به دست آورد. داريوش مهرجويي که در سينما شهره به روايت ساده و همه فهم پيچيدهترين مفاهيم است، در رمان اولش بيشترين آسيب را از همين نقطه ميخورد. نتيجه؛ بيبهره ماندن بهخاطر يک فيلم بلند لعنتي از زبان و ساختمان فاخر فيلمهايش است. در سينما سادگي ويژگي مهرجويي جلوه ميکند، اما در اين رمان نميتواند به سطحي دست يابد که بتوان عنوان ويژگي به آن داد.
درواقع مهرجويي در رمان اولش نويسندهاي قدر نبود؛ آن سان که مثلا مسعود کيميايي در نخستين رمانش جسدهاي شيشهاي با قدرت قلم و سحر روايتش خوانندگان را مبهوت کرده بود. زبان بسيار ساده و نثر روزنامهاي مهرجويي در به خاطر يک فيلم بلند لعنتي نشان از نويسندهاي داشت که هنوز اين عرصه را جدي نگرفته؛ و بهنظر ميرسيد انتشار رمانش فقط و فقط بهانهاي است برايش براي طبع آزمايي در يک حيطه جديد. آسيبي که رمانبهرمان، هر چه از عمر حضورش در اين عرصه گذشت، کاسته شد. شايد دليل اين مسأله به تفنني بودن ادبيات براي مهرجويي باز ميگشت.
بهرغم اينکه داريوش مهرجويي در گفتوگويي درباره ادبيات عنوان کرده که ادبيات چيزي فراتر از سينماست برايش: در ادبيات چيزي به نام خود بيانگري ادبي هست. من در سينما حرفهايم را زدهام اما با واسطه. در ادبيات اين حرفها را بدون واسطه ميگويم. حرفهايي که من بيشتر از سينمايم در آن ديده ميشوم؛ اينها را کسي گفته که جزو معدود فيلمسازاني است که در فيلمهايش بهرغم تنوع و تعددشان، بيش و پيش از هر چيز يا کس ديگري خودش ديده ميشود و از اين نظر اين گفتهها ميتوانند عمق اشتياق و دليل رويآوردن داريوش مهرجويي را به ادبيات توضيح دهند...
به هرحال به خاطر يک فيلم بلند لعنتي چه بهخاطر داشتههاي خود رمان و چه به دليل نام و اعتبار خود داريوش مهرجويي پرفروش شد؛ و اين اتفاق توانست داريوش مهرجويي را در اين عرصه نيز تثبيت کند. گرچه ساختار زباني و حتي روايي رمان کمبودهايي آشکار را در اين عرصه جديد نشان ميداد. در خرابات مغان که در سال ١٣٩١ بيرون آمد، گامي بلند بود براي داريوش مهرجويي نويسنده. و بعدتر، در آثار اخيرش، در مجموعه به نگار، آن رسيد لعنتي، سفر به سرزمين فرشتگان و سفرنامه پاريس، عوج کلاب ميبينيم که اين آسيب کاملا از ميان رفته؛ گرچه آن سادگي شگفت مختص داريوش مهرجويي هنوز با او و آثارش هست؛ و چه خوب که هست...
روايت مهرجويي از نگارش رمان: هر فيلمي يک رمان است. من تمام سناريوهاي فيلمهايم را خودم نوشتهام. خيلي آرزو داشتم که سناريوهايي از نويسندگان به فيلم تبديل کنم، اما متاسفانه اغلب نويسندههاي ما از هنر، تاريخ و زيباشناسي سينما غفلت دارند و سينما را نميشناسند. بنابراين نميتوانند کمککننده باشند. عامل ديگري که باعث شد رمان بنويسم اين بود که هريک از فيلمهايم چه قبل و چه بعد از انقلاب با سد عظيم سانسور مواجه شد. از فيلم گاو که دوسال توقيف شد تا پستچي و دايره مينا. بعد از انقلاب هم بسياري ديگر از فيلمهايم ازجمله آخرين آنها فيلم سنتوري با سانسور و توقيف مواجه شد.
بنابراين من ذله شدم که در سينما اينقدر با سد سانسور مواجه شدهام. ضمن اينکه کار سينما هم وقفههاي زيادي دارد. بنابراين آزادکردن آن نيروي خلاقه راه جديدي ميخواست که نوشتن رمان يکي از اين راهها بود. البته من نقاشي هم ميکشم و موسيقي هم مينوازم. بعضي وقتها شعر هم مينويسم. به همين خاطر در اين وقفهها به جاي اينکه سناريو بنويسم و توقيف شود، رو به رماننويسي آوردم، چون با ادبيات کاملا آشنا بودم و ميتوانم کاري را که در سينما انجام ميدهم با کلام هم بکنم.
بهخاطر يک فيلم بلند لعنتي
نخستين رمان داريوش مهرجويي که درسال ١٣٨٨ به همت نشر قطره به زيور طبع آراسته شد، داستان جواني است با سابقه کارگرداني فيلمهاي کوتاه؛ که تلاشهايش را براي ساختن نخستين فيلم بلندش براي خوانندگان روايت ميکند.
اين رمان که پرفروش شد و به چاپهاي متعدد رسيد، سروشکلي خاطرهگون دارد و نثري ساده و روزنامهاي که خواندنش را براي خواننده بسيار سهل و سريع ميکند...
در خرابات مغان
روايتي عاشقانه که در سال ١٣٩١ باز هم در انتشارات قطره به بازار کتاب عرضه شد و توانست موقعيت و جايگاه داريوش مهرجويي را در دنياي ادبيات نيز تثبيت کند. مهرجويي در دومين رمانش کوشيده است با گرهزدن انديشهها در بافت روايت داستاني خود به اين موضوع بپردازد که با اين همه دشمني و خشونت و اختلاف مذهبي و مسلکي ميتوان در کنار هم با عشق زندگي کرد؟ آيا ميتوان بري از مسائل سياسي به عشق و دين و عرفان پرداخت؟ در اين رمان دو دلداده دانشجوي دانشگاه پنسليلوانيا در فيلادلفيا، يک پسر ايراني مسلمان ويک دختر کاتوليک ايتاليايي تبار، درکشاکش انديشه و ايمان درگير عشق عميقي ميشوند و ميخواهند به زندگي مشترک بپردازند تا اينکه رويداد خونبار 11 سپتامبر پيش ميآيد. آنها به سياست کاري ندارند. آيا سياست با زندگي و عشق و ايمان اين دو دلداده کنار ميآيد؟ در توضيح اين رمان ميتوان گفت: درباره عشق و دين و فلسفه و سياست و خشونت و... زندگي!
داريوش مهرجويي: در خرابات مغان از آنجا شروع شد که مشغول خواندن کتابي از نجيب محفوظ بودم که در آن صحنهاي از نماز خواندن يک مومن را شرح ميداد و اين صحنه براي من بسيار جذاب و تکاندهنده بود. به ياد دوران کودکي خودم افتادم. من هم از سن هفتسالگي افتاده بودم به نمازخواندن. چون هم مادر و هم مادربزرگم نماز ميخواندند من هم تحتتأثير آنها نماز را ياد گرفتم و روزي سه بار نماز ميخواندم و روزه هم ميگرفتم. و نيز به ياد پسرعمهام افتادم که او هم نمازخوان قهاري بود و هماکنون نيز در سنوسال چهلسالگي همچنان نماز ميخواند و در آتلانتيکسيتي کار ميکند. از آنجا به بعد را به تخيلات سپردم. به هرحال شخصيت مومن هم مثل شخصيتهاي ديگر داستانها و فيلمهايم ميتوانست فرد خاصي باشد...
آن رسيد لعنتي
انتشارت به نگار اين رمان کوتاه صد صفحهاي را بهارسال گذشته به بازار کتاب عرضه کرد. اين رمان موفق که در چند ماه به چاپ دوم رسيد؛ روايتي است درباره سردرگمي و کلاف باز نشدني مشکلات انسان در زندگي شهري؛ نوعي نقد ريشهاي است بر بوروکراسي و اضطراب زندگي مدرن. با اينکه داستان در تهران ميگذرد، اما رويدادهاي اين داستان ميتواند در هر شهر بزرگ و مدرن ديگري هم رخ دهد. داستان فيلمسازي که تلويزيون وعده ميدهد بابت يکي از کارهايش پول خوبي بهش پرداخت خواهد کرد؛ و اين باعث ميشود اين فيلمساز تن به خرجهاي کلان بي شماري دهد.
اما وقتي کار در بوروکراسي معمول جوامعي چون ايران گير ميکند، کارگردان داستان به مرز اضمحلال ميرسد. آن رسيد لعنتي داستان آدمهايي است غرق در مشکلات؛ که همه شان ميخواهند به ديگري کمک کنند، اما هيچکدام توان حل مشکلات خود را هم ندارند. داستان حاکميت پول در زندگي و روابط انساني روزگار...
آن رسيد لعنتي از نگاه مهرجويي: در آن رسيد لعنتي يک طنز تراژيک برقرار است، چون موقعيت بسيار جفنگ و بيمعناست و از يک شادي و شعف اوليه عاقبت به سکته و سيسييو کشيده ميشود. به خاطر بوروکراسي اداري و شلختگي و بيمسئوليتي همکاران راوي. چيزي که هر روز در برخوردمان با مردمان اين سرزمين و ادارات و موسسات مختلف تجربه ميکنيم...
سفر به سرزمين فرشتگان
اين رمان که در انتشارات به نگار عرضه شده، داستان زوجي تحصيلکرده و بااستعداد است که روزي بهشان گفته ميشود که در قرعه کشي لاتاري اقامت آمريکا را برنده شدهاند و بنابراين آنها مهاجرتي شادمانه را آغاز ميکنند. مهاجرتي که در ادامه کلافي سردرگم ميشود؛ رويايي که رنگ کابوس ميگيرد؛ و زوج شادمان داستان در پايان ميفهمند که روياهاشان آنها را در آغوش کلاهبرداران انداخته است. رماني پر از تصوير و صحنه. مهرجويي گويي در اين رمان صحنههاي فيلمي را با قدرت کلامش به تصوير کشيده؛ تصاويري زنده که تا مدتها در ذهن خواننده ميمانند.
نويسنده به دليل زندگي در آمريکا و آشنايي با جغرافياي داستان شهرهاي مختلف را به گونهاي تصوير کرده که خواننده شلوغي و سروصداي جايي چون برادوي را انگار خود ميشنود و تجربه ميکند. سفر به سرزمين فرشتگان سه راوي دارد: مرد و زن و قصه گو. اين راويان روياهاي شيرين زوج جوان فيلم را تا لحظه رويارويي روياها با تيرگي واقعيت چنان دراماتيک روايت ميکنند که خواننده گام به گام با آنان ميفهمد که توان انسان براي غرقشدن در رويا و تحمل سختي حدي نميشناسد...
مهرجويي درباره اين رمان گفته: اين رمان که از يک رخداد واقعي نشئت ميگيرد، شرح حال نخستين روزهايي است که براي جلب و جذب مردم دنيا، بهخصوص قلمرو جهان سومي، شيوه لاتاري و برندهشدن ابداع شده و سر مردم کلاه گذاشته ميشد. قضيه برندهشدن براي خود من و زنم رخ داد و ما را مبهوت و مشعوف کرد و براي يک هفته طبق دستور آنها رازداري کرديم و با کسي آن را در ميان نگذاشتيم، تا اينکه دوستي خبر داد که اينها يک دسته کلاهبردار منظم و سازمانيافته هستند که با او هم به همين بهانه تماس گرفته و صدوسيهزار دلار پيادهاش کردهاند و همهاش کشک بوده.
اين موضوع ما را سر عقل آورد و قضايا را ادامه نداديم و کات کرديم. داستان کتاب از آنجا به بعد تخيل است، ولي تخيلي که ميتواند واقعيت داشته باشد. من در اين داستان ذوقوشوق اوليه را که خودمان تجربه کرده بوديم، ادامه دادم و به شخصيتهاي داستان سفر به سرزمين فرشتگان، يعني همان لسآنجلس، تزريق کردم...
سفرنامه پاريس عوج کلاب
سومين کتاب مجموعه آثار جديد داريوش مهرجويي که به همت انتشارات به نگار به زيور طبع آراسته شده؛ شامل دو سفرنامه است. سفرنامه اول يا همان سفرنامه پاريس روايت خاطرات سفر يا به قول خود مهرجويي تبعيد خودخواسته کارگرداني سرشناس است به پاريس در نخستين سالهاي بعد از پيروزي انقلاب. سفرنامهاي که گويي تلفيقي است از واقعيت و خيال؛ با شخصيتهايي که همگي آشنا مينمايند، اما با اسامي ساختگي و خيالي؛ از قبيل نويسندهاي که دوراني موفق با کارگردان داشته اند؛ که از رفتار و گفتار و اطلاعاتي که در سفرنامه است، پيداست دکتر ساعدي است. روايتي شيرين و طناز از خاطرات فيلمساز در غربتي دور از وطن؛ که براي کساني که با سينما و سينماگران آشنا باشند، جذاب و گيرا و پر از لذت و ملاحتي غريب است...
سفرنامه دوم، عوج کلاب، سفرنامه مهرجويي به دوبي است. روايت سفر معروف داريوش مهرجويي به آن کشور عجيب در سالهاي آغازين دهه هشتاد. قطعا يادتان است اخبار و شايعات و داستانهاي منتشر شده در مطبوعات را درباره آن سفر کابوس وار مهرجويي؛ سفري که او آن را در کنار فيلمسازاني چون ابراهيم حاتميکيا و چند فيلمساز شناخته شده ديگر براي گرفتن ويزاي آمريکا آغاز، و به دليل همراه داشتن چند قرص مسکن ناقابل در زندان دوبي به پايان رساند. شرح بيعدالتي حکمفرما در آن سرزمين که اين بي عدالتي دامان نويسنده سفرنامه را نيز در چنگال گرفت.
درواقع داستان اين سفر و اين ماجرا که يک فيلمساز جهاني را به خاطر همراه داشتن چند قرص معمولي به زندان انداختند، و برخوردها و بازجوييها و... عجيب و غريبي که مهرجويي در عوج کلاب روايت کرده، ماجرايي کميک- تراژيک است که ميتواند مبناي يک نمايشنامه و حتي فيلمنامه بامزه و جذابي هم قرار گيرد. به گفته ناشر: شرحي از انباشت واپس ماندگي در کشورهاي همجوار و حاکميت قانون حسينقلي شماري شيخ خرپول بري از فرهنگ؛ و بوروکراسي ناکارآمد و لخت بسياري از چنين کشورهايي...
توضيح داريوش مهرجويي: معتقدم همه داستانها به نحوي از زندگي نويسنده نشئت ميگيرند. حتي در مورد آثار بسيار قطور مثل جنگ و صلح، در بيوگرافي نويسنده ميآيد که اغلب شخصيتهاي خود را از آشنايان و خواندهها و شنيدهها ميگرفت. يا در مورد فلوبر حتي... اين کتاب دو خاطره درواقع ميتوان گفت که خودش يک رمان است. درست است که اغلب موقعيتها و شخصيتها از واقعيت تجربه شده ميآيند، ولي تخيل و دخل و تصرف در شخصيتها و موقعيتها هم دخيل بودهاند. در اين کتاب که با خاطرهنويسي شروع شد، رفتهرفته ديدم دارم به قلمرو تخيل و تغيير قدم ميگذارم. بنابراين خودم را رها کردم و آزادانه پيش رفتم و ساختار جديدي به حوادث و کارکرد شخصيتها دادم... فکر کنيد براي آنهايي که به اين شخصيتها و موقعيتها واقف نيستند و نميدانند که فلان کس در واقعيت چه کسي بوده است چه طعم و مزهاي دارد.
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۴۵۴۱۱۱۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
عمو پورنگ بازیگر شد
سریال «لالایی» و نقشآفرینی داریوش فرضیایی متفاوت از کارهایی است که تاکنون از او به عنوان کاراکتر عمو پورنگ دیده شده است.
به گزارش تسنیم، این روزها سریالهایی در راه تلویزیوناند و در عین حال برخی از تلویزیونیهای با قدمت هم با کاری جدید سر از نمایشخانگی درمیآورند. اما سریالی دیگر که تلویزیونیهای قدیم به سمتِ آن رفتهاند یک سریال فانتزی در حوزه کودک و نوجوان است که برای اولین بار داریوش فرضیایی یا همان عمو پورنگ در برنامه تحویل سال یک خبر کوتاهی از آن داد. سریال «لالایی» که قرار است با بازی او بعد از مدتها غیبت و البته فضایی متفاوت از یکی از پلتفرمهای نمایشخانگی پخش شود.
این سریال به کارگردانی احمد درویشعلیپور که سالها با داریوش فرضیایی کار کرده و «سرزمین بالشها» را با او در شبکه نمایشخانگی داشت این روزها در اواخر تصویربرداری به سر میبرند و گروه در تهران مشغول فعالیتاند تا اواخر اردیبهشتماه کار به پایان برسد. قرار است این سریال امسال در یکی از پلتفرمهای نمایشخانگی پخش شود.
امیر کربلاییزاده که مدتها از او خبری نیست و بیشتر به آموزش استندآپ کمدی و اجرای تئاتر مشغول است در این سریال به ایفای نقش میپردازد و فرهاد بشارتی هم چندی پیش از حضور خود در این سریال خبر داده بود. قطعاً بازگشت داریوش فرضیایی بعد از مدتها با سریالی در شبکه نمایشخانگی را میتوان به فال نیک گرفت، چون خبرها حاکی از همکاری مجدد او با تلویزیون است.
سریال «لالایی» و نقشآفرینی داریوش فرضیایی متفاوت از کارهایی است که تاکنون از او به عنوان کاراکتر عمو پورنگ دیده شده است. در عین حال باید دید با حضور او و هنرمندانی که در «محل گل و بلبل» و برخی از پروژههایی که او و دوستان داریوش فرضیایی فعالیت داشتهاند میتواند اقبال را نسبت به محدود کارهای کودکانه نمایشخانگی برگرداند یا خیر.